معصوم
سلام
چهار چیز شد آیین مردم هنری
که مردم هنری زین چهار چیز نیست بری
یکی سخاوت طبعی که دسترس باشد
به نیک نامی آنرا ببخشی و بخوری
دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری
که دوست آینه باشد چو اندرو نگری
سه دیگر آنکه زبانرا بوقت بد گفتن
نگاه داری تا وقت عذر غم نخوری
چهارم آنکه کسی کو بجای تو بد کرد
چو عذر خواهد نام گناء او نبری
ادامه ...
دوستدار زیبایی های خدای خوبم
شاهپور فاخر
امروز با بیدل
" فریبِ اعتباراتست بیدل مانع وصلت
غبارِ نیستی شو خاک در چشم جدایی کن " ( بیدل )
" فریبِ اعتبارات " چیزی جز توهمات نفسانی نیست؛ این توهماتِ نفسانی ( فریبِ اعتبارات ) سبب میشود تا انسان در محدودهی هستی مادی گیر مانده و از هستی معنوی ببُرّد.
از سوی دیگر این فریبِ اعتباراتِ توهمی، مانعی در برابر وصل به معشوق ( مطلوب ) میگردد. پس برای آن که از این توهمات نفسانی ( فریبِ اعتباراتِ وهمی ) انسان نجات یابد، باید غبارِ نیستی شود تا بتواند خاکی در چشمِ جدایی - که در واقع مانع وصل میانِ او و مطلوبش است- افگند؛ یعنی چشم جدایی را کور کند.
"غبارِ نیستی" به معنای بریدن از " انانیت" و خودخواهی است که، از فرطِ توهماتِ نفسانی ( فریبِ اعتبارات ) در وجودِ انسان شکل میگیرد.
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنابیا
شاهپور فاخر
مروز با بیدل
" گاه آهم میربُاید، گاه اشکم میبَرَد
نقدِ من یک مشت خاک و این همه سیلابها " (بیدل)
" آه " و" اشک "، دو نمادی از میزانِ گستردهی رنجِ آدمی در زندهگی اند که در لحظاتِ یأس، تنهایی و اندوه به انسان دست میدهند.
نیای معانی (بیدل) با توجه به این مسأله، شَکوهی شاعرانهای سر میدهد که: از فرطِ ناهنجاری های روزگار، گاهی آه سُراغ انسان میآید و گاهی هم اشک؛ در حالی که آدمی، چیزی جز یک مشت خاک بردامنِ هستی نیست، و در برابر این سیلابها؛ یعنی"اشک و آه" موجودیست که هردم از خود رَبوده میشود؛ یعنی این سیلابها( آه و اشک) شادکامی هایش را از او میگیرد.
"یک مشت خاک" هم اشاره به سرشتِ خاکی و کنایتن عجزِ انسان در برابرِ مصایبِ بزرگ است که بر او وارد میشود و از اثر آن، " آه " و " اشک " گریبانگیر انسان میگردد.
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنابیا
نگار کارگرفرد
عرض سلام و وقت بخیر خدمت دوستان عزیز و هنرمندم
باعرض پوزش از غیبت طولانی مدت بنده... درگیر پروژه های دانشگاهوو کنکور ارشد بودم
امیددارم که گروه همچون سابق فعالیت های زیادی داشته باشه و از تمامی شما عزیزانم دعوت به همکاری میکنم
برای پیشرفت ادب و فرهنگ ایران بزرگ
آدینه ی زیبایی را برایتتان آرزومندم
نگار کارگرفرد
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاهیست کزین جام هلالی مستم
امین زند
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
مولوی
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
یغما
حضرت مولانا می فرماید :
هست مطلق کارساز نیستیست
کارگاه هستکن جز نیست چیست
بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهاله کارد اندر مغرسی
کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
تخم کارد موضعی که کشته نیست
تو برادر موضع ناکشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
تا مشرف گردی از نون والقلم
تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود-
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
Ne.
تمام نقشههایی را که کشیده بودی کنار گذاشتی،
و گذاشتی آنقدر زمان برشان بگذرد تا رویشان کپک زد
سالها گذشت و تو همچنان به قراردادهایی چسبیده بودی،
که دیگر موعدشان گذشته بود،
چسبیده به تصمیمهای خرد گذشتهها
و حال آنکه چه کارها بود که شوق انجامشان را داشتی.
حالا که سه چهارم از مهلت عمر گذشته است،
درمییابی که در سطح این جهان حتا خراشی هم نینداختهای،
چه همه کارهای وامانده داری که صدایت میزنند،
و چه مهلت اندکی پیش از آنکه تاریکی بزرگتری تو را فرا بخواند.
«Brian Patten»
Ne.
سلام بر دوستان.
هر کدام از دوستان، نام یک یا چند کتاب خوبی را که خوانده اند معرفی کنند تا همگی برای خواندن آنها زودتر اقدام کنیم.
( منظورم کتابهایی در زمینه های مختلف است )
درود بر شما
1396/09/10 - 04:55 · می پسندم 1چه آئین نامه بحق و درستی
بسیار نیک
1396/09/10 - 11:56 · می پسندم 1بادرود و سلام عالییییییی بود
1396/09/12 - 11:52 · می پسندم 0درود جناب یونس پور بزرگوار
1396/09/16 - 23:36 · می پسندم 0